جدول جو
جدول جو

معنی آتش زا - جستجوی لغت در جدول جو

آتش زا
زایندۀ آتش، آنچه آتش از آن تولید شود، کنایه از مؤثر
تصویری از آتش زا
تصویر آتش زا
فرهنگ فارسی عمید
آتش زا
(چَ نَ / نِ)
که آتش تولید کند
لغت نامه دهخدا
آتش زا
آنچه که از آن آتش پدید آید زاینده آتش
تصویری از آتش زا
تصویر آتش زا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتشزاد
تصویر آتشزاد
(پسرانه)
زاده آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتشیزه
تصویر آتشیزه
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کمیچه، شب فروز، آتشک، شب افروز، ولدالزّنا، چراغینه، کاونه، کرم شب افروز، شب تاب، چراغک، شب چراغک، یراعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
خودداری از جنگ و قطع تیراندازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش خای
تصویر آتش خای
آنکه آتش را بجود و بخورد، آتشخوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش وار
تصویر آتش وار
مانند آتش در بالا گرفتن و افروخته شدن سریع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش مزاج
تصویر آتش مزاج
سوزاننده، کنایه از دارای غریزۀ شدید جنسی، آتشی مزاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
چیزی را به آتش کشیدن و سوزاندن، افروختن آتش در چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش تاب
تصویر آتش تاب
کسی که مواد سوختنی در کوره می ریزد، تون تاب، گلخنی، کوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زبان
تصویر آتش زبان
تیززبان، کسی که تند سخن بگوید، برای مثال سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع / با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست (سعدی۲ - ۳۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش خو
تصویر آتش خو
تندخو، بدخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش فام
تصویر آتش فام
به رنگ آتش، سرخ رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
سنگی خاکستری رنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد می شود، چخماق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش پا
تصویر آتش پا
تندرو، تیزرو، بی قرار، بی آرام
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مجازاً تندرو. دوان:
باز در بستندش و آن درپرست
بر همان امید آتش پا شده ست.
مولوی.
جنیبت بس که آتش پای گشته
هلال نعل پروین سای گشته.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
که از آتش زاده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آتش مزاج
تصویر آتش مزاج
آتشی تند خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش سگ
تصویر آتش سگ
گیاهی دارویی است بنفسجالکتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش ناک
تصویر آتش ناک
آتشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش وار
تصویر آتش وار
مانند آتش، زود بالا گیرنده وزود فرو نشیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشباز
تصویر آتشباز
آنکه با آتش بازی کند، آنکه وسایل آتشبازی فراهم سازد، آتشبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشیزه
تصویر آتشیزه
کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش باد
تصویر آتش باد
سموم، باد گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
متوقف کردن تیر اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش دان
تصویر آتش دان
اجاق، منقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
موجب افروختن آتش در چیزی شدن سوزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشیزه
تصویر آتشیزه
((تَ زِ))
کرم شب تاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
((~. زَ نِ))
سنگ چخماق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتش بس
تصویر آتش بس
((~. بَ))
دستور خودداری از تیراندازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتش باد
تصویر آتش باد
باد گرم، باد مسموم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتش مزاج
تصویر آتش مزاج
آتشی، تندخوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
Fire
دیکشنری فارسی به انگلیسی